تقابل تاریخی شرق و غرب، از نبردهای روم و ایران ساسانی تا شکاف خلافت اموی و علوی، امروز در قالب گفتمانهای سیاسی-مذهبی در افغانستان و جهان اسلام بازتاب یافته است؛ تضادی که طالبانِ پشتونمحور آن را بازتولید میکنند و در برابر میراث عدالتمحور علوی و تمدن خراسانی احمدشاه ابدالی قرار میگیرد.
این مقاله بررسی میکند که تقابل کنونی شرق و غرب ادامهٔ طبیعی جنگهای چندقرنی روم و ایران ساسانی، سپس ظهور اسلام و در نهایت دو شاخهٔ خلافت اموی و علوی را دنبال میکند.
در ادامه، نقش فرهنگ شام و عراق عجم در شکلگیری این دو روایت، تأثیر آن بر جهان اسلام امروز، و الگوگیری برخی جریانهای تندرو ـ بهویژه بخشی از طالبان تحت مدیریت پاکستان ـ که الگوی روایت «اسلامیت + هویت قومی» امویان را پی گرفتهاند، بهطور مختصر بررسی میشود.
سپس این گفتمان با سنت عدالتمحور علوی و تمدن فارسی-خراسانی که احمدشاه ابدالی نمایندگی میکرد، مقایسه میشود.
۱- از جنگهای روم و ایران تا ظهور اسلام: ریشههای تقابل تمدنی
جنگهای روم و ایران ساسانی (۲۲۷–۶۵۱ م) نه صرفاً درگیریهای مرزی، بلکه کشمکش دو نظم تمدنی بودند.
روم بر قانون، نهادهای کلیسایی و مسیحیت متکی بود؛ ایران بر شاهنشاهی متمرکز و ایدئولوژی زردشتی.
محورهای این تقابل عمدتاً همان کریدورهای آبی و خاکی بودند که شرق و غرب جهان متمدن را به هم پیوند میدادند: بینالنهرین، شام، ارمنستان و جادهٔ ابریشم.
با فتح این مناطق بهدست مسلمانان، تقابل بیرونی وارد مرحلهٔ جدیدی شد: رقابت دو قرائت از اسلام.
۲- خلافت اموی و علوی: دو روایت متضاد از اسلام
امویان شام متأثر از محیط بیزانسی و نفوذ یهود و مسیحیت بودند. خلافت آنان اسلام را با عربیت درمیآمیخت و امتیازهای اجتماعی و سیاسی ویژهای برای عربها در نظر میگرفت. این امر باعث شد تا هویت اسلامی به ابزار سیاسی-عقیدتی برای تثبیت قدرت قبیلهای تبدیل شود.
در مقابل، علویان و بعدها عباسیان در عراق عجم، تحت تأثیر میراث فکری ایران باستان، بیشتر بر عدالت اجتماعی، عقلانیت فقهی و جهانوطنی تأکید کردند. این تفاوت، بنیان نخستین شکافهای هویتی در جهان اسلام را رقم زد.
۳- بازتاب این دو روایت در امروز: اسلامیت و افغانیّت در جریانهای طالبان
امروز در افغانستان، بخشی از جریان تندرو طالبان تحت مدیریت آی.اس.آی پاکستان، ترکیبی از اسلامیت سختگیرانه و افغانیّت پشتونمحور را تبلیغ میکنند که شباهت مفهومی با شعار اموی «اسلامیت و عربیت» دارد.
همانگونه که امویان عربیت را محور هویت قرار دادند، این جریانها نیز افغانیّت پشتونی را معیار غالب میسازند و به حاشیهرانی فرهنگ فارسی، رسانههای دریزبان و برخی شعائر مذهبی ـ بهویژه شیعیان ـ اقدام میکنند.
این گرایش با حمایت لابیگری استخباراتی پاکستان و پشتوانهٔ مالی و ایدئولوژیک سعودی تقویت میشود؛ همانگونه که شام اموی در تعامل با نفوذهای روم و یهود و مسیحیت هویت سیاسی خود را شکل داد.
این روند در تضاد با میراث تمدنی احمدشاه ابدالی است که با ایجاد دولت درانی و تقویت زبان و فرهنگ فارسی، نوعی «خراسان نوین» را احیا کرد و افغانستان را بخشی از پیوستار تمدن ایرانی-هندی قرار داد.
۴- تضاد تمدنی: عربیسازی اموی و فارسیسازی خراسانی
اینجا یک تضاد تمدنی شکل میگیرد: گفتمان اموی-طالبانی، اسلام را ابزاری برای تثبیت قدرت قومی قرار داده است؛ گفتمان خراسانی-علوی، اسلام را وسیلهای برای عدالت و همزیستی اقوام و ادیان معرفی میکند.
به بیان دیگر، پیوند اسلام با عربیت یا افغانیّت پشتونی میتواند ظرفیت جهانشمولی دین را محدود کند و با تمدنسازی فارسی-خراسانی، که بر چندفرهنگی بودن و تولید دانش تأکید داشت، در تضاد قرار گیرد.
۵- ژئوپولیتیک کریدورها و استمرار تقابل
کریدورهای آبی و خاکی جنگ شرق و غرب در واقع همان مناطقی هستند که امروز هم محل رقابتاند:
- خلیج فارس و شامات (محور انرژی)
- هرات، قندهار و آسیای میانه (محور اتصال شرق و غرب)
- مرزهای ایران و پاکستان و راههای ترانزیتی چین
این استمرار تاریخی نشان میدهد که تضاد امروز تنها دینی نیست؛ بلکه در بستر تقابل روایتها، منافع ژئوپولیتیک و اقتصادی نیز مطرحاند.
خلاصه
تقابل شرق و غرب، از جنگهای روم و ایران تا ظهور اسلام و امروز، پیوستگی شگفتانگیزی دارد.
روایت اموی (اسلامیت + قومیت) در عصر حاضر بهصورت (اسلامیت + افغانیّت پشتونمحور) در برخی جریانها بازتولید شده است و در تضاد با میراث تمدنی احمدشاه ابدالی و گفتمان عدالتمحور علوی قرار دارد.
درک این تضاد تمدنی میتواند به طراحی راهبردهای فرهنگی و سیاسی برای بازگرداندن افغانستان به جایگاه تاریخیاش ـ بهعنوان کشوری با تأثیرگذاری محوری در احیای تمدن خراسان کهن و ثبات منطقه ـ کمک کند.
نویسنده: سید باقر احمدی