بازپسگیری پایگاه بگرام از سوی آمریکا بیش از آنکه یک اقدام نظامی باشد، در قامت عملیات روانی و پوششی ظاهر شده است؛ اقدامی برای انحراف افکار عمومی از تحرکات واقعی در محور شورابک–فراه–نیمروز که تهدید اصلی علیه مرزهای شرقی ایران به شمار میرود.
بحث بازپسگیری پایگاه بگرام توسط ایالات متحده و متحدانش همچنان در صدر تحلیلهای امنیتی قرار دارد.
با این حال، شواهد و مشاهدات میدانی نشان میدهد که این اقدام بیش از آنکه یک عملیات فوری نظامی باشد، نوعی عملیات روانی است که افکار عمومی را مشغول کرده و توجه را از تحرکات واقعی در محور شورابک – فراه – نیمروز منحرف میکند.
محور واقعی عملیات: شورابک، فراه و نیمروز
شورابک در جنوب قندهار با داشتن میدان هوایی و زیرساختهای لجستیکی مناسب، به عنوان پایگاه اصلی برای جابهجایی سریع نیرو و تجهیزات عمل میکند.
نیمروز و فراه مسیرهای سنتی عبور نیرو و قاچاق بوده که اکنون در حال بازطراحی و تقویت زیرساختی هستند.
دشت بکوا نه تنها از نظر جغرافیایی، بلکه از منظر نمادین (اشارات متون آخرالزمانی) برای جریانهای سلفی جذابیت ویژهای دارد و میتواند بستری برای بسیج نیروهای ایدئولوژیک فراهم کند.
نقش پاکستان، عربستان و گروههای سلفی
پاکستان مسئولیت مدیریت مسیرها و تأمین پشتیبانی زمینی را بر عهده دارد.
عربستان با حمایت مالی و ایدئولوژیک، شبکههای سلفی را فعال نگه میدارد.
گروههایی مانند جیشالعدل و شبکههای آسیای میانه به عنوان بازوی عملیاتی برای ناامنسازی مرزهای ایران استفاده میشوند.
واکنش و کنش میدانی ایران
ایران برای مقابله با این روند، انسجام تشکیلاتی چهرههای شاخص جمعیت اسلامی را مدیریت میکند:
- اسماعیل خان به عنوان چهره محوری در غرب افغانستان.
- استاد عطا محمد نور و شبکههای سیاسی-نظامی بلخ.
- احمد مسعود و یونس قانونی که نقش هماهنگکننده جبهه مقاومت ملی را دارند.
این انسجام سیاسی – نظامی، امکان ایجاد یک شبکه مقاومت بومی در شمال و غرب افغانستان را برای تهران فراهم میکند که میتواند نقش ضربهگیر در برابر محور شورابک–نیمروز را ایفا کند.
همزمان، ایران با استفاده از نفوذ سنتی خود در شاخههای درانی طالبان در قندهار، هلمند و فراه تلاش میکند شکافهای داخلی طالبان را فعال کرده و جناحهای نزدیک به پاکستان و سعودی را مهار کند.
تحلیل راهبردی
بازپسگیری بگرام عمدتاً یک پوشش رسانهای و بازی انحرافی است. تحرکات اصلی در محور شورابک، فراه و نیمروز جریان دارد و هدف آن محاصره نرم ایران و فراهم کردن بستر حملات نیابتی است.
سناریوی پیشنهادی: واکنش دیپلماتیک فعال
- گفتوگوهای مستقیم با طالبان برای محدودسازی استفاده از خاک افغانستان توسط گروههای سلفی.
- دیپلماسی منطقهای و چندجانبه برای منزویسازی پاکستان و عربستان و افشای نقش آنها در پروژه انتقال تروریستها.
- افشاگری رسانهای و حقوقی درباره مسیرهای قاچاق و هابهای پوششی مانند فارمهای زراعتی در نیمروز.
- استفاده از مشوقهای اقتصادی و انرژی برای جذب همکاری طالبان در کنترل مرز.
این رویکرد، زمان و فضای تنفسی لازم برای ایران فراهم میکند تا شبکههای اطلاعاتی و مقاومت محلی را تقویت کرده و آمادگی لازم برای اقدامات امنیتی یا نیابتی در صورت شکست دیپلماسی را داشته باشد.
نتیجهگیری
محور شورابک–نیمروز مهمترین تهدید بالقوه علیه مرزهای شرقی ایران در ماههای آینده است.
تمرکز صرف بر بگرام میتواند نگاه راهبردی را از این خطر واقعی منحرف کند.
ایران با ترکیب دیپلماسی فعال، انسجام جبهه مقاومت و نفوذ در شاخههای درانی طالبان میتواند این پروژه را خنثی کرده و توازن منطقهای را به نفع خود بازگرداند.
نویسنده: سید باقر احمدی