تحلیل تازه نشان میدهد که طالبان در مسیر فاصلهگیری از دیوبند پاکستان و بازگشت به ریشههای عرفانی و فقهی دیوبند هند قرار گرفتهاند؛ تغییری که نهتنها معادلات داخلی افغانستان، بلکه موازنه قدرت در جهان اسلام و محور ژئوپلیتیکی جنوب آسیا را دگرگون میسازد.
این مقاله به تحلیل نقش جریان فکری دیوبند در شکلدهی به سیاستها و رفتارهای تاریخی و معاصر افغانستان میپردازد. محور پژوهش، بررسی تغییر فکری طالبان از دیوبند پاکستان تحت نفوذ جریانهای تکفیری عربی و استخبارات غربی، به دیوبند هندِ متاثر از عرفان بخارایی، هراتی و فقه خراسانی است. در این راستا، تأثیر دیوبند بر احمدشاه ابدالی و احمدشاه مسعود، نقش سازمانهای اطلاعاتی غرب و عرب در بهرهبرداری از دیوبند پاکستان، و احتمال اخذ فتوا از دیوبند هند علیه پاکستان تحلیل میشود. در پایان، با بررسی تحولات اخیر خاورمیانه و انتقال محور ژئوپلیتیکی از غرب آسیا به جنوب آسیا، جایگاه طالبان و اپوزیسیون سیاسی افغانستان در نظم جدید جهان اسلام بازخوانی شده است.
۱ - شکلگیری و پارچهشدن دیوبند :
مدرسهی دیوبند در قرن نوزدهم در هند و در واکنش به استعمار بریتانیا پدید آمد. هدف آن بازگرداندن جامعهی مسلمان به اصول فقهی سنتی و حفظ هویت اسلامی بود. اما با تقسیم هند و تشکیل پاکستان، دیوبند به دو شاخهی متفاوت تقسیم شد:
دیوبند پاکستان:
زیر نفوذ جریانهای تکفیری عربی و اخوانالمسلمین مصر قرار گرفت و به شبکهای از مدارس مذهبی و گروههای شبهنظامی تبدیل شد. این شاخه با حمایت استخبارات پاکستان و پشتیبانی برخی دولتهای عربی و غربی، ابزار ژیوپلیتیک برای کنترل افغانستان و مهار نفوذ بلوک شرق گردید.
دیوبند هند:
در قالب شبکههای آموزشی و فکری مستقل باقی ماند و با تأثیر از میراث بخارا، سمرقند، غزنین و هرات، رویکرد عرفانی و فقهی خراسانی را حفظ کرد. این شاخه ضمن فاصله از سیاستهای تندروانه، به یکی از منابع مشروعیت فکری طالبان در سالهای اخیر تبدیل شده است.
۲ - تأثیر دیوبند بر احمدشاه ابدالی :
احمدشاه ابدالی، بنیانگذار خراسان نوین و افغانستان، تحت تأثیر شبکههای فکری علمای شبهقاره و طریقتهای بخارایی بود. به روایت منابع تاریخی:
(شبکههای مذهبی دیوبند، بستر فکری و نظامی برای احمدشاه ابدالی فراهم کردند تا قدرت خود را در منطقه تثبیت کند و از حمایت روحانیت بهرهمند شود.)
(منبع: تاریخ دیوبند و سیاست شبهقاره)
او با پیوند دادن سنت فقهی و عرفانی، نخستین مدل از اسلام سیاسی-تمدنی خراسانی را در جهان اسلام بنیان نهاد که بعدها الهامبخش بسیاری از جنبشهای مقاومت منطقه شد.
۳ - تأثیر دیوبند بر احمدشاه مسعود :
احمدشاه مسعود، وارث فکری و تاریخی تمدن فارسی و طریقت بخارایی، همان الگوی خراسانی احمدشاه ابدالی را در عصر مدرن بازآفرینی کرد. او بر مبنای اسلام انسانساز و عرفانی، مقاومت را نه صرفاً نظامی بلکه فرهنگی و اخلاقی میدانست. در آثار و گفتارهای او، پیوند میان دین، استقلال ملی و عدالت اجتماعی ریشه در همان سنت دیوبند عرفانی و فقهی دارد که در قرون گذشته در هرات و بخارا تداوم یافته بود.
۴ - نفوذ تکفیریها و اخوان مصر در دیوبند پاکستان :
در قرن بیستم، شاخهی دیوبند پاکستان به شدت تحت تأثیر سرمایهگذاری ایدیولوژیک کشورهای عربی و استراتژی امنیتی غرب قرار گرفت. (ای.اس.ای) پاکستان از این شبکه برای سازماندهی گروههای جهادی و نفوذ در افغانستان بهره برد. در نتیجه، دیوبند پاکستان از مسیر فقهی-عرفانی خود فاصله گرفت و به پایگاه سیاسی جریانهای تکفیری تبدیل شد. این وضعیت، به تدریج طالبان اولیه را نیز در دههی نود میلادی در چارچوب پروژههای نیابتی غربی-عربی قرار داد و چهرهی فکری آنان را از سنت اصلی دیوبندی، روایت احمدشاه ابدالی و احمدشاه مسعود دور ساخت.
۵ - احتمال اخذ فتوا از دیوبند هند و تغییر رویکرد طالبان :
در دههی اخیر، نشانههای روشنی از تغییر فکری در طالبان آشکار شده است. اخیراً سفر وزیر خارجه طالبان به هند و استقبال رسمی مدرسهی دیوبند هند، نشانگر این چرخش است. دیوبند هند، با پیوند به سنتهای بخارایی و هراتی، طالبان را به سوی تفکر عرفانی و استقلال فکری سوق داده است. این روند، احتمال اخذ فتوا از دیوبند هند علیه تجاوزات مرزی و رویکردهای نیابتی پاکستان را نیز در بر دارد، که میتواند نشانهی قطع تدریجی وابستگی مذهبی و سیاسی طالبان از اسلامآباد باشد.
۶ - طالبان، خاورمیانه و انتقال محور تقابل جهانی :
تحولات اخیر خاورمیانه، از جمله تلاش غرب و برخی دولتهای عربی برای صلح نسبی میان حماس و اسرائیل، نشانهای از تغییر جهت راهبردی بلوک غرب است. خاموشسازی موقت آتش جنگ در خاورمیانه، در واقع تلاشی برای انتقال میدان رقابت به جنوب آسیا است؛ جایی که افغانستان و پاکستان نقش کانونی یافتهاند. در این میان، طالبان با تغییر جهت فکری و نزدیکی به محور شرق (ایران، روسیه، چین و هند)، عملاً از مدار غربی-عربی خارج شدهاست.
در مقابل، پاکستان با حفظ وابستگیهای امنیتی و مالی خود به غرب و اعراب، به عنوان (گارنزیون ژئوپلیتیکی) جهان غرب در برابر نفوذ شرق ایفای نقش میکند؛ مشابه جایگاهی که اسرائیل در خاورمیانه دارد.
۷ - پاکستان و اسرائیل: دو پروژهی همریشه در مهار اسلام عرفانی :
تشکیل تقریباً همزمان دو کشور پاکستان (۱۹۴۷) و اسرائیل (۱۹۴۸) بیانگر بخشی از طرح کلان غرب برای کنترل دو محور تمدنی اسلام است: اسلام عرفانی و فقهی خراسانی در شرق، و اسلام عقلانی و اجتماعی عربی در غرب. به بیان دیگر، پاکستان و اسرائیل دو بازوی فکری و نظامی پروژهی مهار (اسلام تمدنی) بودهاند. امروز، در تداوم همان تقابل تاریخی، افغانستان بار دیگر در مرکز این رقابت میان اسلام عرفانی شرقی و اسلام سیاسی غربی قرار گرفته است.
۸ - جمعبندی: افغانستان در مرکز نظم نوین جهان اسلام!
تغییر فکری طالبان از دیوبند پاکستان به دیوبند هند، صرفاً تحول مذهبی نیست بلکه بیانگر بازتعریف جایگاه افغانستان در نظم پساتکقطبی جهان در حال چندقطبی شدن است. طالبان، با تکیه بر میراث عرفانی خراسانی، میکوشند خود را از نقش ابزاری در سیاست غربی خارج ساخته و به عنوان بازیگر فکری و تمدنی در محور شرق ظاهر شوند. این تحول، به معنای احیای محور تمدنی خراسان در برابر دو قطب سنتی شرق و غرب است؛ محوری که اسلام را نه ابزار سیاست بلکه زیربنای تمدن انسانی میداند.
۹ - اپوزیسیون اسلامی و ملی در برابر تغییر رویکرد طالبان :
تغییر رویکرد طالبان از دیوبند تکفیری پنجاب و بلوک غربی-عربی به دیوبند عرفانی بخارایی-هراتی و محور شرقی (ایران، روسیه، چین، هند) موقعیت اپوزیسیون اسلامی و ملی افغانستان را در برابر چالشی تازه قرار داده است. جریانهای مخالف طالبان که عمدتاً در قالب شورای مقاومت ملی مستقر در انقره و مجموعههای سیاسی-مدنی زیر نام (مجمع ملی) فعالیت دارند، در برابر این تحول در وضعیت سکوت یا سردرگمی راهبردی قرار گرفتهاست. این اپوزیسیون که پیشتر طالبان را به دلیل وابستگی به پاکستان و حمایت بلوک غربی-عربی مورد نقد قرار میداد، اکنون با واقعیت جدیدی مواجه است: طالبانی که در گفتار سیاسی خود به عرفان خراسانی، میراث دیوبند هند و تعامل با محور شرق تکیه دارد.
در چنین شرایطی، مخالفان طالبان با دو آزمون اساسی روبهرو هستند:
۱. چالش فکری و هویتی: آیا توان ارائهی بدیل اسلامی و ملی مشروع و مستقل از حمایتهای خارجی را دارند؟
۲. چالش مشروعیت سیاسی: آیا میتوانند از قالب اپوزیسیون صرف سیاسی خارج شده و در فضای فکری و تمدنی جدید حضور مؤثر یابند؟
بدین ترتیب، تغییر مسیر طالبان به سوی دیوبند عرفانی، نه تنها توازن قدرت، بلکه مفهوم مخالفت سیاسی و مشروعیت دینی را در افغانستان دگرگون کرده است. این تحول، آغاز رقابت جدیدی است؛ رقابتی میان اسلام تمدنی و اسلام ابزاری، میان اندیشه و وابستگی، و میان خودآگاهی خراسانی و بازیهای نیابتی قدرتهای جهانی.
منابع :
۱. تاریخ دیوبند و تأثیر آن بر سیاست شبهقاره، ترجمه فارسی منابع هند و پاکستان.
۲. احمدشاه ابدالی و تحلیل سیاستهای منطقهای، مجله مطالعات تاریخی افغانستان.
۳. احمدشاه مسعود و طریقت بخارایی، پژوهشهای افغانستان.
۴. نفوذ تکفیریها و اخوان مصر در دیوبند پاکستان، تحلیل امنیتی و سیاسی جنوب آسیا، مرکز مطالعات منطقهای.
۵. سفر وزیر خارجه طالبان به هند و واکنش دیوبند هند، گزارشهای تحلیلی مطبوعات هند و افغانستان.
۶. پژوهشهای تطبیقی دربارهی نقش علمای بخارا، سمرقند، غزنین و هرات در تکوین فقه عرفانی شبهقاره.
نویسنده: سید باقر احمدی