افغانستان بار دیگر در کانون رقابت قدرتهای بزرگ قرار گرفته است؛ جایی که پایگاه بگرام و نفوذ پاکستان به ابزار فشار امریکا بدل شده و تنها اتحاد منطقهای میتواند راه برونرفت از این تقابل پیچیده را فراهم آورد.
افغانستان امروز به یکی از کانونهای کلیدی رقابت ژئوپولیتیک بدل شده است؛ جایی که طرح (امریکای بزرگ) ترامپ، در پیوند با شبکه گلوبالیستها و نفوذ پاکستان، وضعیت پیچیدهای را رقم زده است.
پایگاه بگرام بهعنوان نقطه حساس ژئوپولیتیک و نقش پاکستان بهعنوان بازوی اجرایی واشنگتن، تهدیدی مستقیم علیه استقلال و امنیت ملی افغانستان و ایران به شمار میآید.
در چنین شرایطی، نشستهای به ظاهر سیاسی و نهادهای مدنی افغانستان که قرار است در پاکستان برگزار شوند، میتوانند به ابزاری برای مدیریت منافع استخباراتی اسلامآباد علیه طالبان تبدیل گردند. این نشستها در پوشش فعالیتهای سیاسی و مدنی، زمینه گسترش عملیات داعش خراسان علیه طالبان و کشورهای همسایه را فراهم کرده و در نهایت در راستای پروژه (امریکای بزرگ) ترامپ عمل خواهند کرد.
در مقابل، مردم افغانستان و جریان اپوزیسیون طالبان با عنوان (مجمع ملی) بهعنوان تنها عامل بازدارنده واقعی، از طریق اجماع ملی قادر به خنثیسازی پروژههای تجزیهطلبانه و فشارهای خارجی هستند.
در همین راستا، دستور رهبر ایران برای تعامل حداکثری با افغانستان، در برابر دستور ترامپ مبنی بر فشار حداکثری بر ایران، نوعی موازنه منطقهای ایجاد کرده و تلاش دارد افغانستان را به محور اصلی تعاملات استراتژیک و اقتصادی بدل سازد.
اتحاد مرحلهای ایران و افغانستان، با هدف بازنگری در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و حتی ریفورم مرزی، تعریف منافع امنیتی و ژئوپولیتیکی مشترک، و جلب حمایت قدرتهای منطقهای و جهانی مانند روسیه، هند و چین، میتواند انسجام ملی مردم افغانستان را تقویت کرده و زمینه قیام علیه نفوذ پاکستان و بازپسگیری سرزمینها در آن سوی خط دیورند را فراهم آورد.
تحلیل تاریخی نشان میدهد این مسیر پیشینهای در دوران خراسان بزرگ دارد. تجربههای نادر افشار و احمدشاه درانی نمونههایی از عملیاتی شدن گفتمان احیای امپراتوری خراسان هستند؛ زمانی که افغانستان و ایران در جغرافیای خراسان کبیر چندین بار موفق به فتح پنجاب شدند. این تجربه تاریخی ثابت میکند هماهنگی استراتژیک میان ایران و افغانستان میتواند موازنه قدرت منطقهای ایجاد کرده و نفوذ دشمنان منطقهای را محدود سازد.
احتمال بازپسگیری خط دیورند، در چارچوب این اتحاد و با الهام از تجربه تاریخی، جایگاه افغانستان را تقویت کرده و فشار استراتژیک بر پاکستان و آمریکا را افزایش خواهد داد.
در نهایت، سرنوشت افغانستان به هوشیاری مردم، اجماع ملی و بهرهگیری از ظرفیتهای اتحاد منطقهای بستگی دارد: یا افغانستان همچنان میدان بازی قدرتهای بزرگ باقی خواهد ماند، یا استقلال و امنیت خود را در محور قدرت منطقهای بازسازی و تثبیت خواهد کرد.
نویسنده: سید باقر احمدی
حملات گستردهٔ پاکستان به مناطق مرزی افغانستان، بهویژه قندهار، اسپینبولدک و هلمند، بار دیگر افغانستان را در مرکز رقابت قدرتهای جهانی و منطقهای قرار داده است. همزمانی این حملات با تحولات خاورمیانه و اوکراین، گمانهزنیها را دربارهٔ آغاز میدان سوم جنگ جهانی در جنوب آسیا تقویت کرده است. در این شرایط، افغانستان نه تنها میدان برخورد منافع میان قدرتهای غربی و شرقی، بلکه صحنهٔ رقابت درونمنطقهای میان بلوکهای عربی–پاکستانی و محور متفقین شرقی (هند، ایران، چین و روسیه) شده است.