در ظاهر، مذاکرات صلح در غزه و افغانستان با هدف پایان جنگ برگزار میشود؛ اما در واقع، این روندها بخشی از مهندسی ژیوپلیتیکی غرب برای بازتولید نفوذ و مدیریت نیابتی بحران در خاورمیانه و آسیای میانهاند.
تحلیل تطبیقی از راهبرد غرب در مهندسی بحرانهای کنترلی خاورمیانه و آسیای میانه:
در شرایط پیچیدهٔ کنونی، مفهوم «صلح» در منازعات خاورمیانه و آسیای میانه از معنا و فلسفهٔ واقعی خود فاصله گرفته و به ابزاری برای مهندسی امنیت ژیوپولیتیکی بدل شده است.
هدف از مذاکرات صلح دوحه و انقره در واقع طرح ایجاد «منطقهٔ حایل» در افغانستان، بهمنظور مدیریت پنهان گروههای تروریستی از سوی برخی کشورهای همسو با غرب — بهویژه پاکستان، ترکیه و قطر — است.
این طرح، سازوکاری برای تجهیز و هدایت گروههایی مانند داعش، چچنیها، ایغورها، ازبکها و تاجیکها فراهم میکند تا بیثباتی و جنگ از مرزهای افغانستان به کشورهای آسیای میانه، روسیه، ایران، چین و هند ترانزیت شود.
در غزه نیز سناریوی مشابهی دنبال میشود؛ حضور احتمالی نیروهای کشورهای اسلامی همسو با آمریکا و ناتو در منطقه، هدف خلع سلاح و حذف میدانی حماس را دنبال میکند.
بدینترتیب، بر اساس بررسیها، مفهوم صلح در هر دو جغرافیا نه به معنای پایان جنگ، بلکه آغاز مرحلهای تازه از مدیریت نیابتی بحران و کنترل ژیوپولیتیکی جهان اسلام است.
۱ - مهندسی صلح در غزه؛ حذف مقاومت و بازسازی نظم غربمحور:
مطابق گزارشهای مرکز مطالعات استراتژیک چتمهاوس و مؤسسهٔ بینالمللی مطالعات استراتژیک لندن (IISS)، هدف آمریکا از طرح صلح در غزه، ایجاد ساختار سیاسی و امنیتی جدیدی است که بدون حضور نیروهای مقاومت، بهشکل کامل تحت نفوذ غرب و همپیمانان عرب آن اداره شود.
به گفتهٔ تحلیل اندیشکدهٔ کارنگی، واشنگتن از طریق همکاری با مصر، اردن و قطر، بهدنبال تشکیل «ادارهٔ امنیتی چندملیتی» در غزه است که عملاً جایگزین حماس گردد.
پاکستان نیز با اعلام آمادگی برای مشارکت در نیروهای مشترک «منطقهٔ حایل غزه»، در واقع در چارچوب برنامهٔ غربی ـ عربی برای بازسازی نظم امنیتی فلسطین ایفای نقش میکند.
ظاهر این طرح، «نیروهای صلح اسلامی» معرفی میشود، اما در واقع هدف آن حذف محور مقاومت و تثبیت حضور ژیوپولیتیکی غرب در مرزهای شرقی مدیترانه است.
بر اساس تحلیل روزنامهٔ المانیتور و نشریهٔ فارن پالیسی، این حضور نظامی در عمل زمینهساز «صلح کنترلی» است؛ صلحی که مقاومت را خلع سلاح و منطقه را به گذرگاه امنیتی ناتو تبدیل میکند.
۲ - سناریوی مشابه در افغانستان؛ شکلدهی به منطقهٔ حایل تروریستی:
در افغانستان، اختلافات فزاینده میان طالبان و دولت پاکستان پیرامون خط دیورند، تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) و فعالیت داعش، فرصت لازم را برای اجرای سناریوی مشابه فراهم کرده است.
بهنقل از گزارش مراکز تحقیقاتی رَند و بنیاد هریتج، هدف از این روند صلح در حقیقت ایجاد «منطقهٔ حایل امنیتی» در شمالغرب افغانستان است که با پشتیبانی مالی و لجستیکی ترکیه، قطر و پاکستان، تحت پوشش همکاری اسلامی و با رضایت غیرمستقیم ایالات متحده شکل میگیرد.
این منطقه در ظاهر برای جلوگیری از درگیریهای مرزی تعریف میشود، اما در واقع بستری برای تجدید سازمان نیروهای تروریستی بینالمللی چون داعش خراسان، گروههای چچنی، ایغور، ازبک و تاجیک خواهد بود تا جنگ و ناامنی از آن مناطق به کشورهای آسیای میانه، روسیه، چین، ایران و هند منتقل گردد.
به گزارش مؤسسهٔ بروکینگز، مناطق حایل جدید میتوانند بهصورت بالقوه مسیرهای اقتصادی طرح «یک کمربند – یک جاده» چین را هدف قرار داده و امنیت ترانزیتی آسیای مرکزی را مختل کنند.
در نتیجه، این طرح با منافع راهبردی غرب برای مهار چین و تضعیف پیوند روسیه و ایران همراستا است.
۳ - اهداف ژیوپولیتیکی غرب؛ از کنترل انرژی تا مهار محور شرقی:
مطالعات منتشرشده در شورای روابط خارجی آمریکا نشان میدهد که راهبرد کلان غرب در منطقه بر سه محور متمرکز است:
- کنترل منابع انرژی و خطوط ترانزیت از آسیای مرکزی تا مدیترانه؛
- ممانعت از گسترش همکاریهای شرقی میان چین، روسیه، ایران و هند؛
- حفظ حضور نظامی غیرمستقیم در قالب نیروهای چندملیتی یا مناطق حایل.
به این ترتیب، توقف موقت جنگ در خاورمیانه برای غرب نوعی «تنفس استراتژیک» محسوب میشود تا با بازسازی شبکههای نیابتی خود، زمینهٔ حملات بعدی علیه محور مقاومت در لبنان، سوریه و ایران را فراهم سازد.
در افغانستان نیز هدف، ایجاد کانون بیثباتی دائمی در مرزهای شمالی است تا مسیرهای همکاری و تجارت منطقهای مختل شود و پروژههای راهبردی شرقی به تعویق افتد.
۴ - واکنش احتمالی قدرتهای منطقهای؛ ائتلاف ضد بحرانسازی غرب:
در برابر این سیاست، کشورهای منطقهای مانند روسیه، ایران و هند احتمالاً از طالبان بهعنوان ابزار بازدارنده در برابر نفوذ غرب حمایت خواهند کرد.
گزارش اندیشکدهٔ روسی «ریا نواستی» و مرکز مطالعات راهبردی دهلینو حاکی از آن است که محور شرقی بهدنبال مهار سناریوی منطقهٔ حایل و جلوگیری از ترانزیت تروریسم از افغانستان به سمت آسیای میانه و ایران است.
این حمایتها جنبهٔ مشروعیتبخشی سیاسی ندارد، بلکه در قالب دفاع از موازنهٔ تهدید و منافع ژیوپولیتیکی منطقهای انجام میگیرد.
چنانچه طرح منطقهٔ حایل بدون حضور و رضایت قدرتهای بزرگ منطقهای اجرا شود، بهگفتهٔ گزارش مؤسسهٔ اورآسیا گروپ، با شکست و بیثباتی داخلی مواجه خواهد شد، زیرا ساختارهای نیابتی بدون پشتوانهٔ منطقهای دوام نخواهند یافت.
طرحهای موسوم به «صلح» در غزه و افغانستان در واقع ابزارهایی برای بازتولید نفوذ غرب و بازآفرینی تروریسم سازمانیافته هستند.
همانگونه که صلح در غزه هدف حذف مقاومت را دنبال میکند، طرح منطقهٔ حایل در افغانستان نیز پوششی برای تأمین، تجهیز و ترانزیت تروریسم به آسیای میانه و مرزهای محور شرقی است.
در نتیجه، آیندهٔ امنیت منطقه وابسته به میزان هماهنگی و همکاری قدرتهای مستقل آسیایی مانند ایران، روسیه، چین و هند خواهد بود.
تنها از رهگذر ائتلاف این کشورها در برابر مهندسی ژیوپولیتیکی غرب است که میتوان توازن قدرت و ثبات واقعی را در منطقه ایجاد کرد.
نویسنده: سید باقر احمدی