جنگ تمدنی و ژیوپولیتیکی شرق و غرب از بیزانس تا خراسان
اخبار جهان - کد خبر: 2693 | سه شنبه، 27 عقرب 1404
جنگهای میان روم شرقی و ایران ساسانی، در ظاهر سیاسی بودند، اما در عمق، رویارویی دو جهانبینی متفاوت قرار داشت: یکی مبتنی بر ساختار قدرت دینی–امپراتوری روم، و دیگری بر میراث فرهنگی و زبانی ایرانی–آریایی–خراسانی. با ظهور اسلام، صحنه تمدنی تغییر کرد و اسلام نه تنها دو امپراتوری را فروپاشید، بلکه بنیانهای فکری شرق و غرب را در قالبی جدید بازتعریف نمود.
تاریخ جهان اسلام تنها یک تاریخ سیاسی نیست، بلکه میدان برخورد سه دستگاه بزرگ تمدنی است: تمدن رومی–بیزانسی بهعنوان نماینده تمدن غربی مسیحی–یهودی؛ تمدن ایرانی–خراسانی بهعنوان بستر فرهنگی و معرفتی شرق؛ و تمدن عربی–قبیلهای که با ظهور اسلام وارد این رقابت شد. جنگهای میان روم شرقی و ایران ساسانی، در ظاهر سیاسی بودند، اما در عمق، رویارویی دو جهانبینی متفاوت قرار داشت: یکی مبتنی بر ساختار قدرت دینی–امپراتوری روم، و دیگری بر میراث فرهنگی و زبانی ایرانی–آریایی–خراسانی. با ظهور اسلام، صحنه تمدنی تغییر کرد و اسلام نه تنها دو امپراتوری را فروپاشید، بلکه بنیانهای فکری شرق و غرب را در قالبی جدید بازتعریف نمود.
برخورد سه تمدن پس از ظهور اسلام
پس از فروپاشی دو امپراتوری بزرگ، خلافت اسلامی با چالشهایی روبهرو شد که ریشه آنها فقط سیاسی نبود، بلکه امتداد تقابلهای فرهنگی، زبانی، استخباراتی و تمدنی بود. دوره خلافت راشدین دوران ساختسازی امت و نهادینهسازی فرهنگ اسلامی بود؛ اما با آغاز خلافت چهارم، موج تازهای از نفوذ نرم و عملیاتهای پنهان شکل گرفت.
انتقال مرکز خلافت به شام
شام سرزمینی با سابقه یهودیت، نصرانیت و فرهنگ رومی بود. در این منطقه، جریانهای خاخامی، کلیسایی و بیزانسی با ساختار درباری اموی پیوند خوردند. شواهد تاریخی نشان میدهد که مشاوران، دبیران، خزانهداران و آموزگاران مرتبط با فرهنگ بیزانسی در تصمیمگیریهای خلافت اموی نقش مؤثر داشتند.
انتقال مرکز خلافت به عراق عجم
برخلاف شام، عراق عجم حوزه نفوذ زبان فارسی و فرهنگ خراسانی بود. این نفوذ بعدها به پایه مهمی برای مقاومت فرهنگی در برابر گرایشهای رومی–قبیلهای تبدیل شد. این تقابل سهگانه، تفاوتهای قومی و زبانی را نهادینه کرد و زمینه را برای رقابتهای سیاسی، استخباراتی و روایتسازیهای تاریخی فراهم آورد.
پیامدهای تمدنی این تقابل — از اموی تا عباسی
امویها و جنگ داخلی جهان اسلام
نفوذ فرهنگی شام–بیزانس در ساختار اموی، زمینه انحرافات سیاسی، قبیلهگرایی و سرکوب جریان علوی را فراهم آورد که اوج آن در فاجعه کربلا نمایان شد. این حادثه تنها یک رخداد سیاسی نبود، بلکه تقابل دو جهانبینی بود: اسلام عربی–رومیِ درباری و تکفیری، در برابر اسلام علوی–عرفانی–شرقیِ عدالتمحور.
عباسیها و تداوم نفوذ بیزانسی
عباسیان با شعار حمایت از اهلبیت قیام کردند، اما پس از استقرار، ساختاری مشابه امویها ایجاد نمودند؛ با این تفاوت که پایگاه قدرتشان در ایران–خراسان بود. قیام ابومسلم خراسانی نمود خیزش تمدن شرقی علیه سلطه شام بود؛ اما عباسیان نیز پس از قدرتگیری به نفوذ رومی–بیزانسی گرایش پیدا کردند.
خراسان و شکلگیری اسلام عرفانی
پس از کنار گذاشته شدن جریان علوی از قدرت مرکزی، اسلام عرفانی در شرق — خراسان، بلخ، سمرقند، بخارا، هرات و غزنه — ظهور کرد. این جریان نه سیاسی بود و نه قبیلهگرا، بلکه معرفتی و تمدنی بود. اسلام خراسانی توانست فرهنگها را جذب کند، زبانها را ارتقا دهد، شهرهای تمدنی بنا کند و اسلامی جهانی، عقلگرا و هنرافرین بسازد. حکومتهای پشتونی غزنوی، غوری، لودی، سوری و ابدالی حاملان این تمدن در شبهقاره شدند و پایههای شکست نفوذ بیزانسی در شرق را ایجاد کردند.
استعمار انگلیس و مهندسی استخباراتی نفاق قومی و زبانی
انگلیس وارث راهبرد امپراتوری روم شد: سلطه از طریق تفرقه. آنان با شناخت عمق تمدن عرفانی–خراسانی، پروژه تجزیه معرفتی امت را پیش بردند: ساخت وهابیت در اهل سنت (نسخه تکفیری عربی–عبری)، مهندسی بهاییت در میان شیعه (نسخه سکولار ابراهیمی)، و ایجاد اختلاف میان زبانهای دارای ریشه مشترک خراسانی — فارسی، پشتو، اردو، بلوچی، کردی، نورستانی، پنجابی، اویغوری و… . هدف روشن بود: جلوگیری از احیای تمدن خراسان، تنها رقیب معنوی غرب.
تحلیل شعر اقبال لاهوری
اقبال، آخرین شاعر–فیلسوف تمدن خراسانی–اسلامی، پیام این مقاله را در شعرش بیان کرده است: بیداری دوباره اسلام عرفانی. او از طرح تمدنی تازه سخن میگوید که مرزهای ساختگی استعمار را میشکند، نفاق قومی را پایان میدهد و پیوند زبانهای خراسانی را احیا میکند. آتش درونی او همان آتش تمدن خراسان است؛ آتش عرفان، عدالت، آگاهی و وحدت فرهنگی.
جمعبندی
نفاق قومی و زبانی در افغانستان، ایران، تاجیکستان، پاکستان، هند و آسیای میانه یک پروژه استعماری غربی–بیزانسی است. تمام زبانهای شرقی منطقه ریشه در تمدن خراسان دارند و جداسازی آنها یک عملیات استخباراتی است. اسلام تکفیری عربی–بیزانسی یک پروژه سیاسی است، نه محصول اصیل اسلام. اسلام عرفانی خراسانی تنها ظرفیت تمدنی جهان اسلام برای شکست هژمونی غرب است. شکست انگلستان در شبهقاره نتیجه گسترش اسلام خراسانی توسط حکومتهای پشتونی بود. احیای تمدن خراسان — در قالب وحدت فرهنگی، زبانی و معرفتی — ضرورت استراتیژیک آینده جهان اسلام است. نجات امت در بازگشت به تمدن عرفانی، انسانی و شرقی خراسان است؛ تمدنی که پیامبر، علی(ع)، ابومسلم، مولانا، رودکی، سنایی، ناصرخسرو، حافظ، جامی، اقبال و هزاران عارف و حکیم آن را پایهگذاری کردهاند.